دستهام رو می بینم که کلید رو با بی تفاوتی به سمت قفل در می برن. صدای چرخیدن کلید توی راهروی نفرت انگیز یکی از آپارتمان های غمناک تهران می پیچه. خونه به هم ریخته روبرومه، خودم رو روی تخت مزخرفم می اندازم. هیچ چیز خوبی توی این لحظه نفرت انگیز نیست. انگار انبوه خبرهای بد این چند وقت اخیر کاملا کارمو ساختن. سرمو زیر پتو فرو می برم و فکر می کنم...
گرگها...برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 92