مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت....

ساخت وبلاگ

حال غریبی است، حتی سیاه ترین سال ها هم به انتها می رسند اما گاهی به سال هایی سیاه تر منتهی می شوند.

بسیاری از قلب های جوانی که این سال را آغاز کردند دیگر نمی تپند. بسیاری چشمها دیگر نمی بینند یا دست کم چراغ های یک سمت خیابان برایشان تاریک است، حتی اگر روشن باشد!

این نوروز را به موش های خاکستری بیشتر باید شادباش گفت. آنان که در فاضلاب زندگی کردن رو دوست دارند، آنان که نور را نمی دانند و هوا را نمی فهمند. تا آنان تا بدین اندازه بیشترند شاید نوروزی نیست. اما روزی نو، سرانجام می آید.

روزی عطر خوش نسیمی که لابلای گیسوی دختری پیچیده که سینه اش پر از هوای آزادی است جهانمان را لبالب می کند. روزی که به شب منتهی نمی شود. روزی که فعل گذشته برای «رویایی بود به نام آزادی» دیگر بی معناست. این هوای گه را به امید آن روز نفس می کشم. آن روز خواهد آمد. امشب به اندازه هزار سال گریه کردم. ولی روزی خواهم خندید، خواهم رقصید، خواهم زیست و نفس خواهم کشید.

گرگها...
ما را در سایت گرگها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahrkhand بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:24